کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

نی نی من و بابایی

سلام بر حسین:(

لعنت خدا بر یزید!!! امام حسین بمیرم برات که چی کشیدی تو صحرای کربلا.این روزا شدید رفتم تو فاز نفرین و ناسزا گفتن به این یزید خدا نیامرز! امسال ماه رمضون داره خیلی بهم سخت میگذره هم به خاطر گرما و هم شیطونی های آقا کیان.با مصیبت الان خوابوندمش خداروشکر چیزی تا اذان نمونده.2 ساعت دیگه افطاره خدایا شکرت که بهم انقدر اراده و توان دادی که با تمام سختیاش دارم روزه هامو میگیرم.خدایا شکرت که سعادت اینو دارم که مهمون سفره ات باشم.خدا جونی خودت میدونی با چه مشقتی روزه میگیرم پس باید هوامو داشته باشیااااااا از وقتی از تهران برگشتیم هی میخوام بیام بنویسم ولی نشد.امروز دیگه گفتم باید بشه! بلهههههههههه مامان کیان بالاخره پروانه دار شد و ایشال...
25 تير 1392

پسر با احساس من

از اینکه انقدر با احساسی خیلی خوشحالم چند ساعت پیش منو پسری داشتیم فیلم های کیان رو که تو لپ تاپ بود نگاه میکردیم.بعد رسیدیم به فیلم دو روزگی کیان که همه خونه ی ما جمع بودن و قرار بود آقا جون کیان تو گوشش اذان بگه.تا کیان همه رو با هم دید از خوشحالی هی میخندید و یکی یکی انگشتش رو میذاشت رو مامان جوناشو آقا جوناشو خاله ها و عمه ها و دایی جونش و هی میگفت اااااااا ، اااااااااا ینی اینا هم هستند و وقتی دانیال و پارسا پسر خاله هاشو دید واااای که چه ذوقی کرد و بعد هم اشک تو چشمام جمع شد و یهو زد زیر گریه!!!از گریه ی پسری منم گریم گرفت و بغلش کردم حتما تو هم مثل من دلتنگی پسرم... قربون اون اشکات برم نفسم که با این وجود که از خانواده ی من دوری ...
11 تير 1392

جشنواره ی تابستانه

سلام به همه ی دوستای خوبم. خواننده های روشن و خاموش.عرضی دارم خدمتتون: اون خواننده خاموشایی که میایین و بدون هیچ اثری از خودتتون مفت و مجانی روحیتون عوض میشه و میخندین حالا یه زحمتی دارم براتون آقا پسری ما تو جشنواره ی تابستانی نینی وبلاگ با موضوع نینی شکمو شرکت کرده.لطفا یه مرحمتی بفرمایین عدد 120 رو به شماره ی 20008080200 پیامک کنید اگه میخواین خوندن خاطرات ما حلال باشه پس رای بدین     ...
5 تير 1392

شیطون و شیرین

این روزها خیلی خوردنی شدی پسر نازم.واقعا یه موقع هایی دلم میخواد قورتت بدم چون هر چی میبوسمت سیر نمیشم.انقدر کارای بامزه انجام میدی که نمیدونم از کدومش بنویسم دیگه باید خیلی مراقب رفتارمون باشیم چون پسری عیـــــــــــــن کارای مارو تقلید میکنه، ینی یه موقع هایی من این جوری میشم یه شب ما خوابیده بودیم و کیان هی شیطونی میکرد،به کیان گفتم کیان بیا بخواب دیگه مامان.کیانم همین جوری که داشت شیطونی میکرد سرشو خم کرد، دستشو گذاشت زیر سرشو گفت خااااب پیییس وای منو بابایش کلی قربون صدقش رفتیم و خندیدیم اخه ما اصلا بهش یاد نداده بودیم تو چه جوری یاد گرفتی جوجه؟ میره جلوی آیینه و سورمه ی منو برمیداره میکشه به چشماش.کنترل DVD رو بر میداره میره جل...
2 تير 1392
1